-
خودت نیستی صدات مونده، صدات چشمامو گریونده
چهارشنبه 14 خرداد 1393 00:31
چندساله دلم میخواست توی فیص بوک فعال باشم چون بازدیدکننده های سایتم خیلی کم شده بود. ولی نمی تونستم. بخاطر تو. اینقدر تحقیرم کرده بودی و غرورمو شکسته بودی که دیگه اعتماد به نفسشو نداشتم. هر عکسی از خودم می دیدم احساس می کردم بخاطر قیافه ام ازم خوشت نیومده. پیش خودم می گفتم اگه عکس بذارم حتما شیوا می بینه و مسخره می...
-
فکر کنم باران دیشب مرا شسته، امروز توام
سهشنبه 13 خرداد 1393 17:16
چند سال پیش خواب دیدم تهران موشک بارون شده و از پنجره ی خونه می دیدم که موشک ها چطوری به شهر برخورد می کنن. علت دیدن اینجور خواب ها هم فیلمای اکشن و بازی های جنگی بود. خلاصه ما وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم جایی نزدیک کوه های شمال غرب تهران. من به مرکز شهر نگاه می کردم و همش دعا می کردم که اتفاقی واسه تو و خانواده ات...
-
دوباره باش
سهشنبه 13 خرداد 1393 15:32
دیگه تو آدرس قبلی راحت نبودم. یه تعداد بازدیدکننده ی ثابت پیدا کرده بود و بعضیا که وبلاگ داشتن لینکش کرده بودن. من اگه می خواستم برای دیگران بنویسم که سایت خودم بود. تو هم که دیگه اون وبلاگ رو نمی خوندی و دلم می خواست با یه آدرس دیگه برات بنویسم ولی آرشیو اون وبلاگ رو هم دوست داشتم. از این به بعد اینجا می نویسم. دوست...