فکر کنم باران دیشب مرا شسته، امروز توام

چند سال پیش خواب دیدم تهران موشک بارون شده و از پنجره ی خونه می دیدم که موشک ها چطوری به شهر برخورد می کنن. علت دیدن اینجور خواب ها هم فیلمای اکشن و بازی های جنگی بود. خلاصه ما وسایلمون رو جمع کردیم و رفتیم جایی نزدیک کوه های شمال غرب تهران. من به مرکز شهر نگاه می کردم و همش دعا می کردم که اتفاقی واسه تو و خانواده ات نیفته. هرچقدر هم زنگ می زدم جواب نمی دادی. آخرش هم نفهمیدم چی شد و بیدار شدم.

طوفان دیروز بیشتر شبیه شوخی بود. اما حدس می زدم که اون ساعت بیرون از خونه و احتمالا در راه بازگشت از کار به منزل باشی. می تونستم به یکی از دوستام زنگ بزنم و درباره طوفان صحبت کنیم ولی باید قبول کرد که خیلی کار بچگونه و لوسیه. تو اینجور مواقع آدم باید زنگ بزنه دوست دخترش و غیر از رمانتیک بازی، یه کم هم درباره طوفان حرف بزنه.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد